-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 فروردینماه سال 1384 16:34
بگذار این" سالهای حرام" نیز بگذرد. خسته ام از همه، خسته از دنیا آسمان بشنو از قلب من این صدا ای زندگی بی زار از تو ام بیزار از این عالم بیگانه ام با سیمای تو دیوانه ی دنیای تو در هم مشکن زنجیر مرا بهتر که شوم رسوا ترسم که دگر با دست شما پنهان شوم از چشم دنیا خسته ام از همه خسته از دنیا آسمان بشنو از قلب من این صدا من...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 24 فروردینماه سال 1384 23:00
جرات دیوانگی انگار مدتی است که احساس میکنم خاکستری تر از دوسه سال گذشته ام احساس میکنم کمی دیر است دیگر نمیتوانم هروقت خواستم در بیست سالگی متولد شوم انگار فرصت برای حادثه از بین رفته است. از ما گذشته است که کاری کنیم کاری که دیگران نتوانند. فرصت برای حرف زیاد است؛ اما اما اگر گریسته باشی... آه... مردن چقدر حوصله می...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 فروردینماه سال 1384 22:42
مقام امن و می بیغش و رفیق شفیق گرت مدام میسر شود زهی توفیق جهان و کار جهان جمله هیچ بر هیچ است هزار بار من این نکته کرده ام تحقیق دریغ و درد که تا این زمان ندانستم که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق بیا که توبه ز لعل نگار و خنده ی جام تصوریست که عقلش نمی کند تصدیق به خنده گفت که حافظ غلام طبع توام ببین که تا به چه حدم همی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 فروردینماه سال 1384 20:22
دلم یک سفر بی بازگشت می خواهد.می دانی.هیچ چیز مهم نیست.یعنی چه خوب است که گاهی وقتها هیچ چیز مهم نباشد.بالا که می روی خدایی می شوی.از آن بالا پوچی و هیچی دنیا خوب به رخ ما آدمها کشیده می شود.آنجا همه چیز به همه چیز ربط دارد.نه اینکه این پایین نداشته باشد.از این سردرگمی خسته شده ام.دلم آرامگاه ابدی می خواهد. نبشته به...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 19 فروردینماه سال 1384 21:40
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 11 فروردینماه سال 1384 20:05
یاحق دلم هوای تو کرده بگو چه چاره کنم گریه.دلتنگی.کوفت.زهرمار.بریون.اصفهان.خواجو.نیلوفرانه.بی تابی.بدنم دارد می لرزد.فشارم می افتد.آب قند شده است وعده ی هر روزم.دلم برای خودم تنگ می شود.دست گل به آب می دهم مدام. دچار دوگانگی.بی چاره.مثل این است که به نسبیت در اخلاق تن دردهی. جفت و جور نمی شود.تمرکز نمی گیرد. باورم نمی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 فروردینماه سال 1384 10:25
یاحق من که ازآتش دل چون خم می در جوشم مهر بر لب زده خون می خورم و خاموشم قصد جان است طمع در لب جانان کردن تو مرا بین که دراین کار به جان می کوشم نمی دونم واسه چی معرکه گرفتم.خودمو از تب و تاب نمیندازم.با نهایت شور وشوقی که ندارم سوروسات سفره ی هفت سینو جفت وجور میکنم.انگار فقط من حال و حوصله ی سروکله زدن با این و اونو...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 فروردینماه سال 1384 16:00
یاحق همه دردم همه داغم همه عشقم همه سوزم همه درهم گذرد هردم و سال و شب و روزم وصل و هجرم شده یکسان همه از دولت عشقت چه بخندم چه بگریم چه بسازم چه بسوزم گفتنی نیست چه گویم ز فراقت به چه مانم حیف و صد حیف که دور از تو ندانی به چه روزم آلبوم گلپونه ها.زنده یاد ایرج بسطامی
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 فروردینماه سال 1384 15:55
یاحق عشقت آتش به دل کس نزند تا دل ماست کی به مسجد سزد آن شمع که در خانه رواست زود باشد که سراغ من تهمت زده را از همه شهر بگیری و ندانند کجاست دوست داشتن از نوع چندم.جنگیدن با نفس.مبارزه با جنون.گز استریت های شبانه.تعلیق های شیمیایی.انتهای بی سرانجامی.نوسانهای شدید. باد بندهای بی آرزو.تکالیف عمو کرامتی.پیک شادی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 فروردینماه سال 1384 13:24
یاحق تلفن همراه خود را خاموش کنید. مردن حوصله می خواهد.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 اسفندماه سال 1383 09:48
یاحق اگر روم ز پیش فتنه ها برانگیزد ور از طلب بنشینم به کینه برخیزد تو عمر خواه و صبوری که چرخ شعبده باز هزار بازی ازاین طرفه تر برانگیزد
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 اسفندماه سال 1383 00:22
یاحق نه به عرف پایبندم نه به شرعی که شما تعریفش می کنید تن در می دهم. قدیمترها یک چیز داشتم به نام وجدان که خدا را شکر آن هم ارزانی شما شد.شمایی که ادعای منطق وعقلانیتتان گوش زمین و زمان را کر کرده است. مطمئن باشید من ذره ای به احساساتم شک نمی کنم.می خواهید به زمین و زمان مشکوک باشید.آنقدر ترسو هستید که حتی جرات دفاع...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 اسفندماه سال 1383 10:54
یاحق دیگه این قوزک پام یاری رفتن نداره لبای خشکیدم حرفی واسه گفتن نداره چشای همیشه گریون آخه شستن نداره تن سردم دیگه جایی برا خفتن نداره میخوام از دست تو از پنجره فریاد بکشم... ۱ حالا می گیم اون مرتیکه بزرگ شده.نمیفهمه.تو دیگه چرا.توفینگیلی چرا چتر گرفتی دستت.من که تا عمر دارم زیر بار این ننگ نخواهم رفت. ۲ واقعا...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 اسفندماه سال 1383 11:00
یاحق از دیشب تا حالا ساعت توی هال کارش شده همین. دوثانیه میره جلو. یه ثانیه برمیگرده عقب. یه ثانیه هم درجا میزنه. وعجب که چه احساس همدردی می کنم من با این ساعت که دوازده دقیقه و پانزده ثانیه تا ساعت صفرباتری اش به اتمام رسیده است گویا.هه هه هه. این ساعت توی هال احتمالا نمی دانسته اینجانب یک عالمه تمارین دارم که باید...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 اسفندماه سال 1383 20:25
یاحق نه گذاشته نه برداشته داری تلافی می کنی.میذاشتی اقلکا" یه چند روزی بذگره. راستشو بگم؟.من از آدمای دیوونه خیلی خوشم میاد.آخه دیوونه ها از هیچی هیچی نمی ترسن.من از آدمای ترسو متنفرم.خیلی باحالی رفیق!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 اسفندماه سال 1383 20:24
یاحق عجب صبری خدا دارد! داشته ام فکر می کنم این اخلاق عالم گیر من بالاخره یک روز کار دستم می دهد. علیحضرت غالبا یا با همه مشکل دارند یا با همه خوبند.اما به نظرم کم کم دارم وجه تمایزبین دو نفرآدمیزاد را پیدا می کنم.انگار که داشته باشم کم آورده باشم.خب باید قبول کرد خیلی سخت است همه را به یک چشم دیدن و هیچ گونه تبعیضی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 اسفندماه سال 1383 13:22
یاحق درد بی درمون بگیری پسر ! من قالتاق تر از آنی هستم که حتی خودم فکرش را می کردم.قیافه ام که این روزها اینطور به نظر می رساند.آهنگ هایی هم که بگوش جان نیوش می کنم.افکاری که در سر می پرورانم.کتابهایی که تنها قصد خریدشان را دارم و البت نه خواندنشان را. گفتارم.رفتارم.حضورم درسر کلاسها.درس خواندنم. دانشگاه رفتنم.مسجد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 اسفندماه سال 1383 00:15
یاحق احساس مزخرفی بود که حالم را به هم می زد. انگار که داشته بودم آرام آرام تمام می شدم.خدا را شکربه خیر گذشت. ز بس آزار دادی روز و شب دل دل دیوانه ام آخـــــــــر شد عاقل دل غافل شد عاقل دست بـــرداشت ز امیــــد خیالی خـــــــام و باطل
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 اسفندماه سال 1383 23:08
یاحق مزیت نخست پروژه هایی که من و حمید با هم انجام می دهیم این است که بحث های فلسفی و عرفانی مان غالبا سر به فلک می گذارد به گونه ای که معمولا نه پروژه ها سر وقت به اتمام می رسند نه بحث های ما به نتیجه مطابق رسم چهارشنبه شب ها در کار پروژه مشغول بودیم که بازهم احوالیات من با تفال به دیوان خواجه همه چیز را به هم ریخت...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 اسفندماه سال 1383 00:00
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 بهمنماه سال 1383 00:33
یاحق اللهم لک الحمد حمد الشاکرین لک علی مصابهم الحمدلله علی عظیم رزیتی... خنک آن قمار بازی که بباخت هر چه بودش بـنـمـانـد هیــــــچش الا هوس قمـــــار دیگر
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 بهمنماه سال 1383 09:39
یاحق باورت میشود فکر می کردم بیشتر ازاینها قوی باشی گناه و اشتباه جزئی از گذشته ی همه ی ما آدمهاست استیصال و اضمحلال قسمتی از وجود تک تک ماست ولی خب گاهی،حواست باشد که گفتم گاهی نابود می شوی حس می کنی یک وجود حباب وار هستی که بین زمین و آسمان معلق مانده بر لبه ی پرتگاه قدم میزنی به به چه هوای خوبی یک لیوان شیرموز میل...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 بهمنماه سال 1383 16:02
یاحق کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا بوی محرم می آید بوی عید بوی خدا می شنوی رفیق بانگ رحیل هجرت باید رفت رفیق بدون هیچ بیم وهراس دوست نمیداری رها باشی بی هیچ قیدوبند خالص و بی ریا به خدا به دوش کشیدن خیلی ازاین وصله ها ماندن ها جنگیدن ها تسلیم نشدن ها هیچ مباهاتی که ندارد هیچ چشمانمان را هم کور خواهد کرد به خداقسم رفیق...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 بهمنماه سال 1383 20:04
یاحق حلالم کنید...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 بهمنماه سال 1383 01:00
یاحق ولا یمکن الفرار من حکومتک... همین که این اتاق یک درخت هم ندارد که بشود از آن بالا رفت نشان می دهد که خدا هست.هست؟ شب شده و من باز بی آنکه چراغ اتاق را روشن کرده باشم نشسته ام پای کامی و خزعولات ذهنم را به رشته ی تایپ در می آورم.همیشه یعنی تا همین امشب بی آنکه حواسم باشد کسی چراغ اتاق را روشن میکرد اما امشب نمی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 بهمنماه سال 1383 00:10
یاحق امیدم را مگیراز من خدایا دل تنگ مرا مشکن خدایا من دور از آشیانم سربه آسمانم بی نصیب و خسته ماندم جدا ز یاران ازبلای طوفان بال من شکسته امیدم را مگیراز من خدایا دل تنگ مرا مشکن خدایا از حریم دلم رفته رنگ هوس درد خود به که گویم در درون قفس وه که دست قضا بسته بال مرا روز و شب ز گلویم ناله خیزد و بس می زنم فریاد هرچه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 دیماه سال 1383 01:25
یاحق اللهم انی ارغب الیک و اشهد بالربوبیه... اینو میگم تا همه بدونن از نظر من زندگی هم ارزش وقت تلف کردن نداره× شاید اگربه عمرم حتی یک بار تورا دیده بودم شاید اگر هفته ای یکبار، شاید اگرهرروز همدیگر را می دیدیم شاید شرم نگاه بر پلکهایم سنگینی می کرد شاید عظمت وجود تو چشمانم را کور می کرد شاید محو تجلی وجود تو زبانم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 دیماه سال 1383 19:05
یاحق من می خواهم یک آدم معمولی معمولی معمولی باشم× مثل وقتی که کلاس اول دبستان بودم× آخر مامان همیشه می گوید بچه که بودی عقلت بیشتر بود×
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 دیماه سال 1383 21:06
یاحق ت ه ط ی ل ه !
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 دیماه سال 1383 20:41
یاحق زردها بیهوده قرمز نشدند قرمزی رنگ نیانداخته بیهده بر دیوار .... خسته ام از همه خسته از دنیا آسمان بشنو از قلب من این ندا ای زندگی بی زار از توام بیزار از این عالم بیگانه ام با سیمای تو دیوانه ی دنیای تو در هم مشکن زنجیر مرا بهتر که شوم رسوا ترسم که دگر با دست شما پنهان شوم از چشم دنیا خسته ام از همه خسته از دنیا...