یاحق 

 امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


الهی،معبودمن! چگونه شکر نعمت به جای آورم
که زبانم قاصر است
و بیانم وسعت کرم تورا گنجایش ندارد
پس لال می شوم
و تنها احساس درونی خود
آنچه که در اعماق وجودم متبلور شده خالصانه نثارت می کنم

هر گز دوست ندارم
نمی خواهم که آنچه در این چند روز بر من گذشت از یاد ببرم

کمتر در زندگی دنیا پیش می آید که انسان به معنی واقع کلمه مضطر شود

و چه دقایق زیبایی است وقتی  تنها امید انسان معبودش باشد

حقیقتی که چقدر دلم تنگ است
و انتظار که تا به کی در پیکره عدل الهی ظهور خواهد کرد

و توسل توسل توسل...

مادرم فاطمه جان!چقدر به دلم می نشیندکلام یاجده سادات کاش می مردم و قصه نامردمی های آن جماعت دون را نمی شنیدم
تنم می لرزد

تصور آنچه که بین درو دیوار بر تو گذشت جگرم را به آتش می کشد

کاش می مردم کاش می مردم کاش می مردم

مادرم فاطمه جان...

و چه دلنشین است نام علی
امیرالمونین!
شبهای کوفه را هیچ وقت از یاد نخواهم برد
مظلومیت هنوز هم در کوچه های تاریک کوفه موج می زند
و علی علی علی...
به راستی چه فاجعه ای است آن لحظه که یک مرد می گرید!...چه فاجعه ای!

و غربت حسن، بقیع و دل که مدینه را طلب می کند

زائران بیت الله الحرام 
دوستان من 
دست خدا به همرایتان
چقدر دلم می خواست با شما باشم،اشکهایم بدرقه راهتان...

و حسین!
که اگر نبود بهانه عزای حسین
این همه غفلت
تاکنون بربادمان داده بود

حسین جان! کاش می دانستی چقدر دوست داشتم نامم حسین بود

که حکما می دانی و می دانی که...


 

 

 

 

 

 

یاحق 

چقدر خوش میگذره

تو هم با من نبودی

مثل من با من

و حتی مثل تن با من

جای دوستان واقعا خالیه

ای خدا شکرت

خوشکی همیشه همینجوری بود

مثل الان

تو هم با من نبودی

تو هم با من نبودی

تو هم از ما نبودی...

 

 

 

یاحق  

وقتی این مزخرفات رو مینوشتم حواسم نبود

خودمم قبول دارم که چرت و پرت نوشتم

اصلا منو چه به این حرفا

من باید برم بمیرم!

این دنیا به درد من نمیخوره ...

اما من!

خودمو میگما

شنیدین میگن توقع بی جا مانع کسب است!

حالا شده حکایت ما

حضرت حافظ زیبا گفته

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن

که دوست خود روش بنده پروری داند

 

آره عزیز دل برادر

 گاهی با اشک، گاهی بی اشک

من حق دارم تا آخر عمر گریه کنم!  

 

"خدایا نمی دانم هدفم اززندگی چیست؟عالم و مافیها مرا راضی نمیکند مردم را می بینم که به هرسو می دوند،کار می کنند،زحمت می کشند تا به نقطه ای برسند که به آن چشم دوخته اند.

ولی ای خدای بزرگ از چیزهایی که دیگران به دنبال آن می روند بیزارم
اگر چه بیش از دیگران می دوم و کار می کنم
اگر چه استراحت شب و نشاط روز رافدای فعالیت و کار کرده و می کنم
ولی نتیجه آن مرا خشنود نمی کند فقط به عنوان وظیفه قدم به پیش می گذارم و در کشمکش حیات شرکت می کنم
و در این راه،انتظار هیچ نتیجه
ای ندارم!"

اوایل بهار 1960

خدا بود و دیگر هیچ نبود

دکتر مصطفی چمران

 

"انتخابت چیه؟ شمشیر بودن یا یک فولاد بی خاصیت بودن؟"

روزنه

 

نمیدونم من الان کجای این نوشته هام

ولی خوب میدونم که باید باشم

ومیدونم که تو این شلم شوربا این تنهاخداست که خودش باید به داد من برسه

 

 

 

 

 

 

 

 

یاحق  

انگلیسی

برای دانشجویان رشته فنی مهندسی

این آخرین امتحانه و چقدر زود دلم تنگ میشه برای تک تک ثانیه های عمر رفته

خنده داره!

امروز از اون روزایی که نداشته هام تو زندگی یکی یکی  مرور میشن

و خدا نصیب گرگ بیابون نکنه

هجوم پررنگ نداشته ها امون نمیده حتی فکر کنم چه چیزایی تو زندگی داشتم و دارم که می تونه جای خالی که نه ولی یه جورایی حسابم رو یر به یر کنه

همین جور که تو آفتاب حالا دیگه تابستون قدم که چه عرض کنم...

تموم فکرو ذکرم اینه که زودتر برسم خونه

خونه

چند ساعت پیش نم نم بارون وسط خیابون...

جالبه!چتری برای سه نفر

چتری برای بارون

حیف نیست به خدا

اگه دیگه بارون نباره!؟

دلم میخواد داد بزنم و از دست زمین و زمون پیش خدا عارض بشم

بعدشم بشینم یه گوشه تنهای تنها یه دل سیر گریه کنم

نه برای نداشته هام

برای اون چیزایی که داشتم و دارم ولی قدرشون رو ندونستنم

دوسه بار تصمیم گرفتم بیام خونه

اما دلم نیومد

عین دیوونه ها تو یه گله جا هی پرسه میزنم

خوشکی بارون تند تر بباره

تو الان زندگی من دانشگاه تنها جایی که به خودم نزدیکترم

به خود خودم

 

      نوشته شده توسط یکی که هنوز که هنوزه نمیخواد خیلی از چیزا رو قبول کنه 

      یه ساده اندیش دیوونه که فکرمیکنه همه عین خودشن

چشم من بیا منو یاری بکن

گونه هام خشکیده شد کاری بکن

غیر گریه مگه کاری میشه کرد

کاری از ما نمیاد زاری بکن

اونکه رفته دیگه هیچ وقت نمیاد

تا قیامت دل من گریه میخواد

 

هر چی دریا رو زمین داره خدا

با تموم ابرای آسمونا

کاشکی میداد همه رو به چشم من

تا چشام به حال من گریه کنن

اونکه رفته دیگه هیچ وقت نمیاد

تا قیامت دل من گریه میخواد

 

قصه گذشته های خوب من

خیلی زود مثل یه خواب تموم شدن

حالا باید سر زانوم بذارم

تا قیامت اشک حسرت ببارم

دل هیچکی مثل من غم نداره

مثل من غربت و ماتم نداره

حالا که گریه دوای دردمه

چرا چشمم اشکشو کم میاره

 

خورشید روشن مارو دزدیدن

زیر اون ابرای سنگین کشیدن

همه جا رنگ سیاهه ماتمه

فرصت موندنمون خیلی کمه

اونکه رفته دیگه هیچ وقت نمیاد

تا قیامت دل من گریه میخواد

 

سرنوشت چشاش کوره نمی بینه

زخم خنجرش می مونه رو سینه

لب بسته سینه غرق به خون

قصه موندن آدم همینه

اونکه رفته دیگه هیچ وقت نمیاد

تا قیامت دل من گریه میخواد