یاحق


دلم هوای تو کرده بگو چه چاره کنم

 



گریه.دلتنگی.کوفت.زهرمار.بریون.اصفهان.خواجو.نیلوفرانه.بی تابی.بدنم دارد می لرزد.فشارم می افتد.آب قند شده است  وعده ی هر روزم.دلم برای خودم تنگ می شود.دست گل به آب می دهم مدام.

دچار دوگانگی.بی چاره.مثل این است که به نسبیت در اخلاق تن دردهی. جفت و جور نمی شود.تمرکز نمی گیرد. باورم نمی شود که خدا.

شاید انتظار زیادی دارم.حتما بیش از گلیم خود پاکشیده ام.نباید خود را گرفتار جزییات می کردم.طراح باید یک فرد اجرایی باشد.

باید خواست.سوال کرد.مگر می شود که نشود.حتما می شود.یعنی باید بشود.کار نشد ندارد.خواستن توانستن است. باید صبور بود.