دلم یک سفر بی بازگشت می خواهد.می دانی.هیچ چیز مهم نیست.یعنی چه خوب است که گاهی وقتها هیچ چیز مهم نباشد.بالا که می روی خدایی می شوی.از آن بالا پوچی و هیچی دنیا خوب به رخ ما آدمها کشیده می شود.آنجا همه چیز به همه چیز ربط دارد.نه اینکه این پایین نداشته باشد.از این سردرگمی خسته شده ام.دلم آرامگاه ابدی می خواهد.
نبشته به لحظه ی دلتنگی.وقتی هیچکی به هیچکی نبود.
خب برو بمیر.