یاحق


برای گفتن من شعر هم به گل مانده

نمانده عمری و صدها سخن به دل مانده

صدا که مرهم فریاد بود زخم مرا

به پیش درد عظیم دلم خجل مانده . . .

 

از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست

گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست

سرگرم به خود زخم زدن در هم عمرم

هر لحظه جز این دست مرا مشغله ای نیست

دیریست که از خانه خرابان جهانم

بر سقف فرو ریخته ام چلچله ای نیست

در حسرت دیدار تو آواره ترینم
هرچند که تا منزل تو فاصــله ای نیست

 

                                                    شهریار قنبری
.

 

.. . .

………….

 

..

.

.

.

.. .

 

 

درست مثل وقتی که پدربزرگ گفت: "خیلی خوبه آدم خوب باشه"
 

 


خیلی چیزها را در جواب خیلی افراد که نه، در اصل برای دل خودم باید بنویسم اما بیچاره من که تمام بدنم درد می کند لطفن زحمت بکشید و خودتان جوابهای خودتان را پیدا کنید من به شما اعتماد می کنم پس شما هم به من اعتماد کنیدو تمام پیش فرض قضاوتهایتان را آنچه برای خود می پسندید برای دیگران هم بپسندید.اعتماد ما نیازمند اعتماد شماست.دینگ دینگ. . .راستی ما یک بلیط اضافه داریم.شمارا به دیدن تاتر دون کیشوت دعوت می کنم.