نگرانی ات.. را با تمام وجود می فهم م امروز چه گفتم و شنفتم که بعد آنطور خیلی خیلی ام شد بماند برای روزی که برگشتی می خواهم و می سپارم آنچه به ذهنم رسیده بود و یادم رفت بگویم اینکه دوست داشتم برگردم به هر وقت که خواستی که امکان ساختن و پرداختن را بدهد زیاد وچند باره و همیشگی و هشتاد و چند درصدی مدام مهدی می گفت و زمزمه می کردم امروز خشت اول چون نهد معمار کج تا ثریا می رود دیوار کج.

 

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
سوسن جعفری سه‌شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 12:55 ق.ظ

تند می نویسی مثل تند راه رفتنت رفیق!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد