یاحق
زردها بیهوده قرمز نشدند
قرمزی رنگ نیانداخته بیهده بر دیوار
....
خسته ام از همه خسته از دنیا
آسمان بشنو از قلب من این ندا
ای زندگی بی زار از توام
بیزار از این عالم
بیگانه ام با سیمای تو
دیوانه ی دنیای تو
در هم مشکن زنجیر مرا
بهتر که شوم رسوا
ترسم که دگر با دست شما
پنهان شوم از چشم دنیا
خسته ام از همه
خسته از دنیا
آسمان بشنواز قلب من این صدا
لعنتی!...تو مگر معجزه نمی خواستی
این هم معجزه
این همه معجزه
ببین و به خدای خود ایمان بیاور
ببین وایمان بیاورببین وایمان بیاورببین وایمان بیاورببین وایمان بیاورببین وایمان بیاورببین وایمان بیاورببین وایمان بیاور...لعنتی!...
۲:۲۶ بامداد
سلام
قشنگ بود
خوش باشی و بای
دلعنتی ما اینهمه نشستیم منتظر معجزه! اونوقت تو میبینی و باز زر میزنی؟ اصن بی لیاقت بفرستش بیاد طرف ما..معجزه رو میگم.
شیش هزار و شیشسد و شست و شیش!
چرا تعطیله؟
گویا دچار مرض استیصال و اضمحلال همراه با قهقه ی بلند شدم!...
نیستی...این روزها...سایه ات سنگین شده....
چمران...ولش کن ...ما باید همه مان قسمتی از این مرد را داشته باشیم.....یا علی
حالم آنقدر خوب است که دوست دارم تا صبح
گریه کنم...
یه این طرفی یه اون طرفی
او را خود الطفات نبودی به صید من
من خویشتن اسیر کمند نظر شدم