یاحق


دیگه این قوزک پام یاری رفتن نداره
لبای خشکیدم حرفی واسه گفتن نداره
چشای همیشه گریون آخه شستن نداره
تن سردم دیگه جایی برا خفتن نداره
میخوام از دست تو از پنجره فریاد بکشم...


۱
حالا می گیم اون مرتیکه بزرگ شده.نمیفهمه.تو دیگه چرا.توفینگیلی چرا چتر گرفتی دستت.من که تا عمر دارم زیر بار این ننگ نخواهم رفت.

۲
واقعا ناامید کننده است.اینکه یه هفته سوار اتوبوسهایی بشی که راننده اش یه نفره. اول هفته باز سوار یه اتوبوس دیگه بشی که راننده اش همون یه نفره.تنها نکته ی امیدوار کننده اینه که اتوبوسی که امروز سوار شدم سقفش سوراخ بود. تمام صندلی هاش خیس شده بود.من رفتم روی خیسترین صندلی ممکن نشستم.

۳
مورچه ها به خونمون حمله کردند.داداشی یه آمپول گرفته دستش.من دست و پای مورچه ها رو میگیرم.اون بهشون نفت تزریق میکنه.جالب اینجاست که قبل از تزریق هوای داخل سرنگ رو هم میگیره.نمیدونی چه حالی داره ببینی مورچه اه داره جلو چشمات دست و پا میزنه.

۴
میرم تو اتاق.در رو روخودم میبندم.بخاری رو تا ته زیاد می کنم.رایحه ی دل انگیز و ملایم نفت به یاد بخاری نفتی های قدیم هوش از سرم می بره.

۵
حالم امروز از خودم به هم خورد.هیچ وقت نشده بود اینقدر برای رسیدن به دانشگاه عجله کنم.قبول کن خیلی مسخره است.اونقدر عجله داشته باشی که کارتتو در نیاری و نگهبان دم در بهت گیر بده. آقای مهندس شما.

۶

۷
حرف آخر:

ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه