صلاح کار کجا و من خراب کجا
ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا
نظرات 5 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 18 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 03:07 ق.ظ

چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدی است
آن به که کار خود به عنایت رها کنند

[ بدون نام ] شنبه 18 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 09:34 ب.ظ

خیالاتی شدی رفیق . . .

مجید یکشنبه 19 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 02:00 ق.ظ

میان ما و رسیدن هزار فرسنگ است .. نمی دونم!

هدا دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 03:09 ق.ظ http://HOdak.persianblog.com

تا به کجا ! مثل صفحه های متنافر . هیچ تقاطعی نیست و این شروع یاس است !

آره هیچکی مثل من معیوس نیست درست مثل اینکه هیچکی مثل من امیدوار نیست.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 09:26 ب.ظ

سنگینی این بار را روی شانه هایم احساس می کنم.لغزش های پیاپی م را هم بسیار خواسته ام و بسیار جواب گرفته ام به جرات می گویم که برخلاف تمام اطمینان های دورنی هیچگاه فراموش نشده ام وقیت با تمام وجود فریاد می کشم از هرطرف که رفتم جز وحشتم نیفزود از گوشه ای برون آ ای کوکب هدایت زدوبند های دوروبمان هیاهوی بی حاصل شهر نشینی چشمانمان را کور کرده کور شده ایم رفیق عینکها ته استکانی تجویز اطبای شهر ما نبود بی هیچ دلیل خاصی ناخودآگاه وجود مستقلمان زیر سوال رفت این همه انفعال این همه بی تفاوتی به خاطر این بود که رضایت دادیم به عرف و حتی شرع با همه ی اداعاهایمان اسیر روزمرگی شدیم تمام مشکلات از زمانی آغاز شد که ناخواسته تن دادیم به متوس بودن سطح توقعاتمان از خانه باغ های هزار متری محدود شد به آپارتمان های چهل پنجاه متری اینها تجربه هایی است که بارها و بارها زیر زبان مزه مزه کردیم واز فرط شیرینی زیر ذره بین عقل در تناقض آشکار دنیای درون و بیرون با همین عینکهای ته استکانی بدبینی آرامشان را به تاراج برد با همه ی اداعاهایمان در دنیایی که خودمان برای خودمان ساختیم ما حتی از نیمچه اختیاری که در اجبار زندگی برای خود قائل بودیم بی نصیب ماندیم چه کردیم برای خود با همه خودخواهی که که از آن گریزانیم هیچ حقیقتن هیچ چه کرده ایم برای خودمان که حالا صدای شکوه و شکایتمان گوش زمین و زمان را کر کرده پیشترها تصوری که از غرور داشتم وگویی بدان مبتلا بودم بسیار عذابم میداد نفرتی که از غرور در دل داشتم و اشکهایی که به پای آن می ریختم خیالاتی م کرد که خبری شده و در شفافیت کامل ذهن خود را فراموش کردم اکنون مدتی است که طلب مقام صبر و ثبات قدم پاپی ام شده اما نه این بار دفعات قبل نیست با تمام بی دینی و عدم پایبندی به عرف و شرع که لقلقه ی زبانمان شده مدام از خودم می پرسم که چه کرده ای برای خودت که در انتظار معجزه بست نشسته ای نگاه بدبینمان چشم زمین و زمان را کور کرد با ادعای رندی زاهد بست نشین صومعه ها شدیم ریاکاری از این بیشتر؟
18/تیر/84 شب

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد