"حج:جاری شو!...

و حج٬عصیان تو از این جبر ابلهانه،از این سرنوشت ملعون سیزیفی،برون رفتن از نوسان، تردید و دور زندگی، تولید برای مصرف، مصرف برای تولید.

حج، بودنِ تو را که چون کلافی سردر خویش گم کرده است، باز می کند. این دایره ی بسته، با یک نیت انقلابی، باز می شود، راه می افتد،در یک خط سیر مستقیم،هجرت به سوی ابدیت. به سوی دیگری، به سوی او!...

و تو ای که هیچ نیستی، تنها به سوی او شدن ی و همین!...

پرداخت قرض ها، شستشوی کدورت ها، غبارها،آشتی قهرها، تسویه ی حسابها، حلال طلبی از دیگران، پاک کردن محیط زندگی ات، رابطه هایت،ثروتت، اندوخته هایت،یعنی که در اینجا می میری، انگار می روی، رفتنی بی بازگشت، رمزی از لحظه ی وداع آخرین، اشاره ای به سرنوشت آدمی، نمایشی از قطع همه چیز برای پیوستن به ابدیت، و بنابراین:وصیت! یعنی که مرگ. تمرینی برای مرگ...

حج کن!..

و حج، نشانه ای از این رجعت به سوی او،او که ابدیت مطلق است،او که لایتناهی است،او که نهایت ندارد،حد ندارد،تا ندارد. "*

 

 

نظرات 6 + ارسال نظر
... جمعه 12 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:33 ب.ظ

نگارین بت سرو بالای من
کند جلوه در خواب و رویای من

گشاید چو مهتاب آغوش مهر
دود همچو می در سراپای من

جدا از لبانش حرامم اگر
گل خنده روید به لبهای من

چه داند که بنشسته با یاد اوست
به خون چشم افسانه پالای من

الا ای که درپای مهرت بسود
زمانه سر آسمان سای من

بیاید که روزی ندامت بری
ز بی مهری ای دوست برجای من

بجویی و دیگر نیابی مرا
بگویی دریغا اوستای من

دوست عباس جمعه 12 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:06 ب.ظ http://nagah

سلام آقا پسر
دیر زمانی بود در دیر ما مقامی ابرهای زندگی را به بهانه نگریستن بر رخ مجانین سرشار از شرر می کردند
اما چه سود که گه گاه، ناگاه زندگی تمامت آنرا به سخره گرفته نشانی جز بی نشانی برجای نمی گزارد
سلامم را تو پاسخ گوی
آقا پسر ، از پس این زندگی دیگر آیینه ها را هم نمی توان شکست
چه رسد به ..
حج برای کوچیدن است آری نیک می دانم
اما ..
چه سود
جان بی جمال جانان ..
آنروز که رخم در هم شکست.. دل عباس را ندانستم کجا دربش را قفل زده بودند
دل ..
عباس شاید شمارش تکه پاره های ترکش خورده دل محمد را ندیدن راحت تر دانست برای خود
اما او نرفت
ماندن در خیل .. آرزوی دیرینه را از پی خود فرستادن به ملکوت می خواهد
باشه آقا پسر ، همه چیزت قبول
حتی کرمشه های کنار پله های بلند آن ساختمان قدیمی،
حتی خیال روی دوست
حتی ...
و حج بر تو مبارک باد

مجید جمعه 12 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:25 ب.ظ

میگه ۱۵ سال / سیکل رو داره می گیره .

سید محمد شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 05:16 ب.ظ

یعنی حاجی می‌شی؟؟؟؟؟
چه خوببببب.
خوبببب.
خوبب
خوب
خو
خ.

مهدی چهارشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:52 ق.ظ http://cheshmehr.persianblog.com

زیاد فکر می‌کنم اما نمی‌اندیشم../ خدا رحمتمان کند ..

مرضیه جمعه 19 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:12 ق.ظ http://pech-pech.persianblog.com

دلم می خواد.
واجبشو !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد