گفتم بزرگی خوبی رنجیدی! نکته ناسنجیده گفتم دلبرا معذور دار...* خدا قدعلم کرده بود در گذر انسان ازانسان در عبور از مرز بی قیدی راضی شدم قانع "قال هذا فراق بینی و بینک سانبئک بتاویل مالم تستطع علیه صبرا"** خندیدی دلم آرام گرفت بهتر بود که عاقل باشم گذاشتم مسیر خودش را برود اما حالا مدام دلشوره­ام دلشوره آشوب دلشوره آشوب که مشهدم مکه­ام مدینه­ام پشت شفافیت چشمان تو مات بماند! تورا به خدا بگذار دلم آرام بگیرد خوب باش٬ خوب ِ من!..

 

*عشوه­ای فرمای تا من طبع را موزون کنم /حافظ

**78 سوره­ی کهف

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

طبق دستور مقامات بالا اینجانب از این تاریخ به بعد عاشقانه­ای ندارم و هرگونه برداشت ِ به شخص از نوشته­هایم پیگرد قانونی خواهد داشت