به سبزی همین گلدون که مامان گذاشته توی اتاقم به جان عباس قسم بگو شد توی این یکسال بپرسی از خودت تو چی داشتی که حاج عباس دلبسته ی تو شد یا اصلن تو خودت بی بی! چرا اینقد به عباست اعتماد کردی ؟ هان؟! اینا رو یا پرسیدی و حالا روزگارم اینه یا که نپرسیدی و نمیخوای هم هیچطوره با خودت روراست باشی که اگر پرسیدی و قانع شدی بدا به حال من ! بدا به حال من ! بدا به حال من !

 

مشرق موعودم پشت کوه دلتنگیهای توست وقتی در ناخودآگاه نیازم نمازهایم به نیت چشمان تو ادا می شوند تو چه کرده ای با دل عباس که من هزار چرخ میخورم و دست آخر در گیرو دار زلف تو نفسهایم به شماره می افتد!.. چه بگویم که رفتنت دلیل رفتنت است و آمدنت دلیل آمدنت بگویم که پابندم کردی بی بی ؟!..