یاحق 

"ای بابا... عجب دنیایی آ. نمی دونی فردا کی زنده است کی مرده، اما اینقدر مغروری که اینو خیلی وقتها یادت میره. "

اینو که میشنوم فکری میشم . بهش میگم آخه آدمیزاده دیگه! نمیشه کاریش کرد.

نه گذاشته نه ورداشته بلافاصله به من میگه : ولی شاید بشه  یه نمه یواشتر توی جاده زندگی روند تا فرصت کنی لااقل دوروبرت رو یه نگاهی بندازی

تا اینقدر خودخواه نباشی وفکر نکنی که خودخواه نیستی تا...

اینا رو که میگه، میمونم چی جوابشو بدم. می فهمم که اینجا دیگه آخر کاره.

وجدانم همیشه راستشو به من میگه واین بار هم.

وبازاین منم که مثل همیشه یادم رفته بود که وجدان تنها محکمه ایه که احتیاج  به قاضی نداره. 

                     
        میلاد پیامبر صلح و دوستی  بر همه دوستداران حق مبارک. یاعلی

             
یاحق
درختان هم برای زندگی آغوش سرما را پذیرفتند
زمین را برگهای زرد نومیدی
نفسها را ضمیر ناخودآگاه تکبر
ومن را باز هم حس غریبی سخت می سوزاند از گرمای دلسردی
ولی ای کاش سرمای زمستان بود آغوش تمام خستگی های به ظاهر سخت
برایم قارقار هر کلاغی بود همساز نفیر باد
وتنهایی که شاید بود آغاز عبوری سبز تا انتهای بی سرانجامی
درختان هر کدام از عشق می گویند
زمین در پشت آرامش سکوتی پرصدا دارد
نگاهش چشم میدوزد در نگاه من و ناگه
 زیر لب فریاد می دارد...
 
                                                 زمستون همتون مبارک! یاعلی

 یاحق

 

از اونجایی که احساس شده این آقا قلی مشتی با نوشته های ما چندان حال نمیکنه
 و از اون طرف هم ما نسبت به ایشون خیلی ارادت پیدا کردیم
اینجانب هوس کرده یه نمه ام که شده به سبک ایشون نوشتن کنه.
–البت  با اجازه تموم لوطی های شهر –

از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون ما اونقدرا هم که میگن احساسی نیستیم
ولی چه کنیم که این دل...

ای بابا بازم که دل! این دوباره رفت اون وری .

آقا اصلا بی خیالش شدیم .
این بنده کمترین به این سبک نوشتن چندان راست کارش نیست.

پس چنان شد که با هزار زور و زحمت بر نفس خویش فایق آمده و اونو ملتفت کردیم که آخه بابا جون!
هر کسی را بهر کاری ساختند تورو چه به این کارا.


بوریا باف اگرچه بافنده است         نبرندش به کارگاه حریر

                                                                     "سعدی"

حالا از همه اینها که بگذریم یه شعر خیلی قشنگ از دکتر شریعتی اون پایین ترا زینت بخش وبلاگ منه که دوست دارم اونو حتما بخونین.   

یا علی

 

 

 

 

یاحق
اینو اونجوریکه وقتی سیزده چهارده ساله بودمواون برام خوند می نویسم .

براش دعا کنیم دوستمو میگم.

نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد

نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت

ولی آنقدر مشتاقم گلویم سوتکی باشد بدست طفلی خردوبازیگوش

که او یکریزو پی درپی

دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد

و خواب خفتگان را آشفته سازد

وهر دم بشکند این سکوت مرگبارم را.

                                         
                         " دکترعلی شریعتی"

 

 

 

 

یاحق 

 

حافظ ... وبازهم حافظ . اشعاری که بعد از کلام حق تنها نوشته هایی
هستند که دل من با زمزمه کردن اونها ممکن کمی آروم بگیره .
آیینه ای که هرکسی میتونه خیلی راحت غم وشادیهای خودشواون توپیدا کنه.
واینطوریه که حافظ میشه حافظه ما
وغزلش میشه دردودلایی که دردل ماآداماست.
یه همدرد یه همزبون واون بیتهای آخرسرشارازامید وآرزو.

 

 

 

 


یاحق

 

نمی دانم چه سری است کمیل که تمام می شود دل دیوانه بدجور هوای امام زمانش را میکند طوریکه خاطر خواهی زمین وزمان هم به چشم می آید همین است که برای امثال من که روزهای هفته را با غفلت میگذرانند خواندن دعای کمیل  در شبهای جمعه از نان شب  هم واجبتر می شود بگذریم ازاینکه شده شب جمعه ای نان شب خورده و کمیل نخوانده به رختخواب رفته باشم آن هم بگذارید به حساب غفلت که اگر یک روز جناب ازراییل نخواهد جان مرا بگیرد ناغافل بر بادم میدهد... 

آه که ای خدا! به کی باید شکایت ببریم به کی بگیم که چرا اینقدر بی وفا شدیم تا به کی دست خالی...مگه نمیگن آقامون غریبه!؟مگه یادمون رفته درددلهای علی رو با چاه کوفه که جیگر آدم رو به آتیش میکشه!؟نه! به خداوندی خدا نه!

هنوز شب کویر را زخاطر نبرده ام آنجا که سخن از ناله های آن امام راستین به میان می آید...

و براستی چه فاجعه ای است آن لحظه که یک مردمی گرید!... چه فاجعه ای!

یاد بگیریم که اشکامون رو خرج مظلومیت آقامون بکنیم از خود حضرت نقل کردند که تلاوت قرآن ظهورشون رو نزدیک میکنه حرف حضرت رو زمین نیندازیم شده حتی یه آیه...اینقدر نسبت به همدیگه بدبین نباشیم به خداوندی خدا قسم! همدلی ما ظهور حضرتش رو نزدیکتر میکنه... 

یادم باشد امام من پدر حقیقی و اصل و ریشه ی من است یادم بماند که هیچکس به اندازه ی او مرا دوست نمیداردیادم می ماند که اگر باورکردم او هر لحظه و هر کجا با من است و دست محبت پدرانه اش بالای سرم  دیگر آن وقت ادب پدروفرزندی حکم میکند همیشه به یادش باشم،همیشه منتظرش بمانم و او را نه فقط به خاطر خویش،تنها به خاطر وجود مهربان و نازنین خودش دوست داشته باشم.

 

 

امیر بی قرینه کی می آیی

سحرخیز مدینه کی می آیی

عزیزم مادرت چشم انتظاره

شفای زخم سینه کی می آیی

گل زهرا فدای رنگ و بویت

به قربان پر شال عزایت

الهی من نباشم تا ببینم

که می لرزه ز گریه شانه هایت

دعایم کن دعایم هر کجایی

مگر ازآه تو گردم خدایی

گنه من کردم استغفار از توست

من از تو غافلم تو یاد مایی

بیا یابن الحسن دردم دوا کن

مرا با دیدنت حاجت روا کن