گر زحال دل خبر داری بگو

ور نشانی مختصر داری بگو

مرگ را دانم ولی تا کوی دوست

راه اگر نزدیکتر داری بگو

 



                               
                      




 

 ۱۳۸۴/۱/۶ 
۱:۰۰ بامداد
 

دلم خیلی پره.
پر از چی نمیدونم.

هه.



 

 

واما عشق.

جایی که حصارـ بی نهایت شکست.

ترس، رنگ رو باخت.

وآزادی نصیب ما شد.

من از دروغ متنفرم.

دیوانگان دروغ نمی گویند.

دیوانگان دروغ نمی گویند چون نمی ترسند.

آدم یا آدم است یا عاشق.

وجود لایزال حضرت عشق که دستمالی من و تو نمی شود.

 

 

 


آن مرد آمد.
آن مرد با اسب آمد.
آن مرد با اسب در باران آمد.

باران بارید.عباس نوشت.عباس نوشت.باران بارید.

 

          






لاله دیدم روی زیبای توام آمد به یاد

شعله دیدم سرکشی های توام آمد به یاد


سوسن و گل،آسمانی مجلسی آراستند

روی و موی مجلس آرای توام آمد به یاد


بود لرزان شعله ی شمعی در آغوش نسیم

لرزش زلف سمن سای توام آمد به یاد


در چمن پروانه ای آمد،ولی ننشسته رفت

با حریفان قهر بیجای توام آمد به یاد


از بر صید افکنی،آهوی سرمستی رمید

اجتناب رغبت افزای توام آمد به یاد


پای سروی،جویباری زاری از حد برده بود

های های گریه در پای توام آمد به یاد


شهر،پرهنگامه از دیوانه ای دیدم،رهی
از تو و دیوانگی های توام آمد به یاد





                      




بگذار این" سالهای حرام" نیز بگذرد.

 

 

خسته ام از همه، خسته از دنیا

آسمان بشنو از قلب من این صدا

ای زندگی بی زار از تو ام

بیزار از این عالم

بیگانه ام با سیمای تو

دیوانه ی دنیای تو

در هم مشکن زنجیر مرا

بهتر که شوم رسوا

ترسم که دگر با دست شما

پنهان شوم  از چشم دنیا

خسته ام از همه

خسته از دنیا

آسمان بشنو از قلب من این صدا

 

 

 

 




 

من به بابا می گویم که خسته شده ام از این تکرار.نمی شود برویم اصفهان آیا.مامان مثل همیشه دل را به دریا زده.برنامه ی شمال شهریور را از الان دارد می چیند.مخالف نیست.بابا اما مثل همیشه می خندد.ومن هنوز که هنوز است معنی این خنده ها را نمی فهمم.من و او هنوز هم چقدر از هم دوریم.علی زبان بابا را خوب می فهمد.اما ... .من اگر می دانستم مرض درس نخواندم اینقدر مسری است حواسم را بیشتر جمع می کردم.رفتن به قبرستان  یکی از کارهایی است که به من آرامش می دهد.این را تازه کشف کرده ام.