یاحق
امیدم را مگیراز من خدایا
دل تنگ مرا مشکن خدایا
من دور از آشیانم
سربه آسمانم
بی نصیب و خسته
ماندم جدا ز یاران
ازبلای طوفان
بال من شکسته
امیدم را مگیراز من خدایا
دل تنگ مرا مشکن خدایا
از حریم دلم
رفته رنگ هوس
درد خود به که گویم در درون قفس
وه که دست قضا
بسته بال مرا
روز و شب ز گلویم
ناله خیزد و بس
می زنم فریاد
هرچه باداباد
وای از این طوفان
وای از این بیداد
پدر بزرگ امشب می گفت
یک جناب چاهکن برای یک نفری چاهی می کنده است و هر چه می کنده است به آب نمی رسیده است و میگفته است به آن یک نفر که بابا این چاه را هر چه میکنی به آب نمی رسد.آن یک نفر بر می گردد به جناب چاهکن که جناب چاهکن تو کارخودت را انجام بده، این کار اگر برای ما آب نداشته باشد برای تو که نان دارد
حالا این حکایت چه ربطی داشت، بنا را بر این گذاشته ایم که در این عالم همه چیز به همه چیز ربط دارد که توضیحش بماند برای بعد چونکه به گمانم دراین سرماخوردگی که مبتلا گشتم دارم می میرم و تو یکی حالیت هم نیست×
بامداد
۱ ۲ ۳ چه فرقی دارد
خدا پدربزرگت را برایت خیلی زیاد سال نگه دارد
مادربزرگ؟
مادر بزرگ کجا بود اخوی
........................................................
....................................
.........................
............................................
خدایا شکرت
می دانی که راست می گویم
راست راست×
انشاالله زودتر خوب شی.فکر کنم ربطش به اینه که اگه مریض نشی پس دکترا چه جوری نون در بیارن؟؟؟ خوب ربط دادم؟؟
خودت لوسی. امید..خدا...پدربزرگ..چاهکن..آب...نان..سرماخوردگی
فکر کنم حالت خراب است.آن یکی هم حالیش نیست. چه فرقی دارد؟ من پدر بزرگ ندارم. هیچکدامشان را ندارم. به تو حسودیم میشود.
رسیده ام به ناکجا
خسته از این حال و هوا
حدیث تن نیست
مرا طاقت من نیست
طاقت من طاقت دل
طاقت سنگ است
غزل پریده رنگ است
دل ترانه تنگ است