یاحق


باورت میشود فکر می کردم بیشتر ازاینها قوی باشی گناه و اشتباه  جزئی از گذشته ی همه ی ما آدمهاست استیصال و اضمحلال قسمتی از وجود تک تک ماست

ولی خب گاهی،حواست باشد که گفتم گاهی نابود می شوی حس می کنی یک وجود حباب وار  هستی که بین زمین و آسمان معلق مانده بر لبه ی پرتگاه قدم میزنی

 

به به چه هوای خوبی یک لیوان شیرموز میل داری آقا پسر

من می گویم به مامان من چرا طاقتم اینقدرکم است

حمید می گوید به من همه خب مشکل دارند

این یک مرض خانوادگی است

توقع من خیلی زیاد است

نه از خودم ها

دوست دارم همه مثل من فکر کنند

ببینم تو به نسبیت اعتقاد داری

خوب خوب است بد هم بد

درست است دیگرنه

اگر باز نپرسی درست درست است و غلط غلط ممنون می شوم

به همه گفته ام

اگر من خودم را از طبقه ی پنجم این دانشکده به پایین پرتاب کردم نگویید فلانی خودکشی کرد بگویید بیچاره مجنون بود خب روزگار آدم را دیوانه می کند دیگر هی روزگار هی روزگار

برایم گل زیاد بیاورید

شما که نمی دانید

این گلها که ملت می آورند آنقدر خوب دردها را تسکین می دهد که نگو و نپرس دلم برای مامان می سوزد اگر من خودم را بکشم او بسیار بسیار ناراحت می شود گل خیلی خوب است شما که نمی دانید آنقدر خوب است که من حاضر بودم هر روز یکی از دوستانم را بکشم بعد برایش گل بیاورم بعد خودم را دلداری بدهم

شما که نمی دانید

اینقدر خوب است

شما که نمی دانید

 

به قول شاپور آنقدر به مرگ ایمان دارم که دست به خودکشی نزنم

 

من ایمان دارم که هنوز وقتش نرسیده

هنوز کالم،یک کدو تنبل نرسیده