از تو بیش از همه دنیا
از خودم بیش از تو خستم

 



















شاید من هم باید به خودم یاد می دادم که به همدردی گاهگاهی زیرپوست یک علاقه ی مجهول که تنها ناشی ازیکسری احساسات مشترک مزخرف بود قناعت کنم . . .نمی دونم . . . 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
نرگس شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 02:15 ق.ظ http://azrooyesadegi.blogsky.com

نه تو دیگه اونی نیستی که یا حق گویان همراه همیشگی بود... تو را چه میشود دوست من؟؟

دی شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 12:30 ب.ظ

۱.قتاعت کردن اموختنی نیست ... عصیانش هست ... البته یک نظر شخصی است ۲.علاقه ی مجهول ناشی از اشتراک احساس های مزخرف هستند ... حرفتان زیبا بود و کمی خوش بینانه حتی! ۳. راه عصیان هنوز باز هست .. تجسمش سخت است ... موفق باشید

حسین سه‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 09:06 ب.ظ http://eshgh1.p

به نظر میرسد هر چه عمق اشناییمان بیشتر میشود میفهمم کمتر میفهممت...اگر چه زیادی غم به دل داری و این هیچ خوب نیست....بخواه....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد