بین این کلمات، فکرهایی که واسطه می شوند دنبال چیزی، کسی گشتن جز به بیراهه رفتن نیست سرگردانی ام این اجازه را به من می دهد تا بلند بلند بگویم که من به ازای تمام فکرهای عالم گزینه ی آخرم.... همیشه ی خدا یک جای کار می لنگد مات و مبهوت دارم خط کنار جاده را دنبال می کنم چند دقیقه پیش قلبم داشت ازجا کنده میشد حالا گهگاه چیزی می نویسم روی این بریده ی روزنامه دور شو دور شو لعنت به این نوستالوژی آزار دهنده ظهر سبزه میدان بودم ...











چشمانم را برایت قاب گرفتم تا در اسرع وقت با نزدیکترین پست سفارشی  به ناکجاآبادی که تو هستی پست کنم مواظبشان هستی ؟ 

 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 09:00 ب.ظ

چنان مستم چنان مستم من امشب
که از چنبر برون جستم من امشب

چنان چیزی که در خاطر نیاید
چنان مستم چنان مستم من امشب

به جان تا آسمان عشق رفتم
به صورت گر دراین پستم من امشب

بشوی ای عقل دست خویش از من
که در مجنون بپیوستم من امشب

چنان چیزی که در خاطر نیاید
چنان هستم چنان هستم من امشب

چو واگشت او پی او می دویدم
دمی از پای ننشستم من امشب

آسمان عشق !؟
حضرت مولانا در سه گاه

[ بدون نام ] سه‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 12:18 ب.ظ

تقلای برخی ماندن ها حقیقیتن احمقانه است. . .

میثم چهارشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 12:06 ق.ظ

و بقیه ی کارها

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد