مادربزرگ که مرد نگاه دربه درم هراسان در چشمان تو گره خورد تویی که به گمانم قرار بود جای خالی او باشی دریغ و درد که رفتنش هنوز باورم نیست سرگردانم بانو  آتشم می زند وقتی فلانی از فلان شهر نمی دانم کجا پا می شود می آید در این خراب شده و بلند بلند انگار نه انگار که من اینجا هستم مهربانی تو را فریاد می زند بی تابم بانو تا کجای دنیا مانده من باید تقاص عشق نداشته ام را پس بدهم شهر الرسول هم رفت می بینی این رمضان المبارک چطور آتش بر جانم افکنده تو خدای من بودی رسول من بودی چشمان تو مرا  به بی نهایت ذات وصل می کرد رفتنت هنوز باورم نیست  به حساب این زمینی ها بگو کی برمیگردی تو را به خدا در این آشفته بازار تنها رهایم نکن می ترسم بانو احساس می کنم جز برای درد کشیدن آفریده نشده ام اما کاش این درد این رنج اینقدر ناخالصی نداشت دلم شراب ناب می خواهد از همانهایی که وقتی نگاهم می کرد مست میشدم...





 سحرگاه ۲۹ شعبان ۱۴۲۶




بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست

بگوی اگر گنهی رفت و گر خطایی هست

 

روا بود که چنین بی حساب دل ببری؟

مکن،که مظلمه ی خلق را جزایی هست

 

به کام دشمن و بیگانه رفت چندبن روز

ز دوستان نشیندم که آشنایی هست

 

کسی نماند که بر درد من نبخشاید

کسی نگفت که بیرون از او دوایی هست

 

گناه عشق/همایون شجریان  

 

نظرات 1 + ارسال نظر
حسین یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 03:59 ب.ظ

هی هی...خبرت نیست؟...نیست....نیست؟....هستی یا نه؟....انگار هنوز هم نمیفهممت....ها؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد