-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 دیماه سال 1383 18:04
یاحق آنان که خدایان دوستشان دارند جوان می میرند... تو هم ازما نبودی... ................... ............................................................. ............................................. .............. خداحافظ حسین ! حسین خداحافظ!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 دیماه سال 1383 21:48
یاحق من امشب گریه کردم اجرای زنده ی جلال ذوالفنون را به گوش جان نیوشیدم زخمه ی اول اشک را در چشمانم جاری کرد هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش بازجوید روزگار وصل خویش... به یاد دوران کودکی کمی شیطنت کردم خش خش برگها و جست و خیز کودکانه برای گرفتن برگی که از شاخه فرو می افتد... از دانشگاه که آمدم بیرون سوار اولین اتوبوسی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 دیماه سال 1383 21:58
یاحق عجب زمانه ای شده است حتی به دیوانه ها هم رحم نمی کنند و از آنها حساب پس می کشند.گویا آخرالزمان شده است وای! وای! وای! من مرده ام!...یک ساده اندیش دیوانه که فکر می کند همه مثل خودش می باشند من مرده ام!...از همان زمان که تومردی یکشنبه ۷/دی/۱۳۸۲ هجری خورشیدی ساعت ۲۰:۳۰ من مرده ام!...هنوز شیرینی مرگ زیر زبانم می باشد...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 دیماه سال 1383 17:23
یاحق ۱ به یاد نوار فروشی های دور حرم... آقا جون قربونتم آخه من مهمونتم ضامن آهو رضا لاله ی خوشبو رضا الان درست یک سال و دو ماه و بیست روزه که مشهد نرفتم... ۲ مامانت خواب می بینه دیوونه شدی! به گمونم فاصله ی بین عشق و نفرت هم چهارانگشت بیشتر نباشه رفتم دکتردکتر دوستمه گفته باید اسطوره پرست باشی باید خیال کنی باید یاد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 آذرماه سال 1383 16:40
یاحق ۱ زندگی زندون منه غیر از خدا گواه من چشمون گریون منه... شب جمعه ای دوباره زده بود به سرم تا دم در امامزاده رفتم که نمی دونم چرا بازم به در بسته خوردم قسم خورده بودم که دیگه پرسه نزنم توکوچه های جنوب شهرو عین دیوونه ها به حال خودم زار بزنم فکر نمی کردم اینقدر پوستم کلفت باشه به همین زودی یکسال گذشت شب چله پارسال...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 آذرماه سال 1383 17:33
یاحق حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار تابود وردت دعاودرس قرآن غم مخور ۱ لحظه ای با من باش!... یادمه یه زمانی شده بود ورد زبونم این جمله"اصفهان!بهترین جغرافیای روی زمین..."نمی دونم تو چه حسی داری ولی من دلم می گیره...شاید به خاطر اینه که بیشتر خاطرات کودکی من اونجا گذشته ولی خوب که فکر می کنم همش بی خودو بی جهته...به...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 آذرماه سال 1383 14:54
یاحق زعقل اندیشه ها زاید که مردم را بفرساید گرت آسودگی باید برو عاشق شو ای عاقل جدا"دارم دیوونه میشم...هرچند که یه جمله معروف هست که میگه همه دیوونن... مثل اون جمله معروف دیگه که میگه همه خوبن...مثل خیلی از جملات معروف دیگه که خودت بهتر از من میدونی...باری!... درگیر امتحانات میان ترمم...اساتید محترم دانشگاه، موقع...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 آذرماه سال 1383 20:41
یاحق آنگاه که قیود و پیش داوری ها یکسره از پهنه ی زمین روفته باشد تنها در صراحت بی قید و شرط در خلایی آزاد کننده و پایدار برای زندگی تازه برای روحی تازه فضایی میسر است چیدن سپیده دم-احمد شاملو جدا" فکر می کنی حافظ برای چی این همه شعر گفته... یادمه یه بابایی می گفت اینقده حال میده بشینی و زار زار به حال خودت گریه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 آذرماه سال 1383 17:36
یاحق کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد جام می و خون دل هریک به کسی دادند در دایره قسمت اوضاع چنین باشد... به رهی دیدم برگ خزان پژمرده ز بیداد زمان کز شاخه جدا بود چو ز گلشن رو کرده نهان در رهگذرش باد خزان چون پیک بلا بود ای برگ ستمدیده ی پاییزی آخر تو ز گلشن ز چه بگریزی روزی تو...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 آبانماه سال 1383 21:41
یاحق یک شب برآن شدم تاهمیشه از خویشتن خویش رها باشم امشب حتی از سایه خویش به هراسم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 آبانماه سال 1383 10:16
یاحق دیشب تا صبح باران می بارید امروز تا شب باران می بارد و من چقدر هوای ابری و بارانی را دوست دارم من و این آب و آن آینه همزاد هستیم شک نکنید به نظر شماهر چه که بخواهیم در کتابها نوشته اند یا اصلا می شود همه چیزها را به زبان نوشته و کتاب درآورد زندگی مجذور آینه است زندگی گل به توان ابدیت زندگی ضرب زمین در ضربان دل ما...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 آبانماه سال 1383 12:07
یاحق خسته ام امروز خسته تر از دیروز و فردا خسته تر از امروز می دانی!؟ دلم بی جهت پی_ کیمیای سادگی می گردد می دانم! در این زمانه دل را باید دادو جایش قا قا لی لی گرفت دل کیلویی چند است امروز واقعا خسته ام... خدایا تو با من چه می کنی؟ با من هیچ پدرم مادرم برادرم همه آنانکه مرا دوست می دارند آنها چه گناهی کرده اند......
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 آبانماه سال 1383 13:37
یاحق این یک یادداشت کاملا شخصیه الان که دست به قلم بردم و این مزخرفات رو می نویسم نزدیک به پنج ساعته که منگم منگ یعنی چی!؟ منگ یعنی اینکه نه میدونی کجایی نه میدونی چی کار داری می کنی نه میدونی لااقل چی کار باید بکنی با این کلاس یک تاسه بتن شده سه تا از صبح اومدم دانشگاه سر وقت دریغ از یک کلاس حالم بده به قول دوست...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 31 شهریورماه سال 1383 22:31
یاحق این وصله را بگیر از من تا من سبک تر شوم و لباسم ساده و لطیف تر شود ولی من میدانم حبیب ! ما تنها نیستیم. آری ما تنها نیستیم مریض است آنکه به دنبال اضافه کردن وصله ای بر وصله هایش التجا میکند مگر میشود کسی چنین دست به دعا بردارد همه میخواهند سبک تر باشند! همه میخواهند که دل را به دریا بزنند! به هیچ قیدوبند خالص و...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 شهریورماه سال 1383 18:09
یاحق برای خالی نبودن عریضه! وباز هم قلب مرا میشکند نا خود آگاه به یاد این بیت می افتم اگر بامن نبودش هیچ میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی و یک چیزکی دیگر که هیچ استثنایی وجود ندارد! حتما با من موافقید نه؟ و چیز بالای چیز بسیار است واقعیت را اکثرا میدانند،حقیقت را هم که شما خواهید گفت زندگی را نباید جدا از بندگی دانست رابطه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 شهریورماه سال 1383 11:08
یاحق یاعلی ذکر قیام قائم است... میخوام یه چیزفوق العاده بنویسم آخه امروزعیده(لطفابلندتربگیدهمه بشنوند) امروز همه خوشحالترند فراتر از حدود! از کوچیکی دوست میداشتم که نامم علی بودتا آنجا که نام خان داداش رو بنده به نام علی منتخب کردم یه مادر پدر بزرگی هم داشتیم (خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه) هر وقت مارو میدید میگفت این...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 شهریورماه سال 1383 00:51
یاحق این رو که یکی با تموم وجود یا به قول خانوم والده از ته دل اعتقاد داشته باشه که خدایی هم هست،خدایی درهمین نزدیکی،خیلی راحت میشه تو رفتارش، تو گفتارش دید این کم چیزی نیست حتی فکر اینم که اگه جای تو بودم چه بلایی سرم میومد بدنم رو می لرزونه اما شاید بد نباشه گهگداری هم به این جور مسائل فکر کنیم اینکه ظرفبت این همه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 شهریورماه سال 1383 16:14
یاحق میمونم چی بنویسم میدونم که اگه ننویسم یه کاری یادست خودم میدم یادست دیگران پس مینویسم تا یه کاری یادست خودم یادست دیگران ندم همیشه همین طور بوده یه حس غریب یه غرور قشنگ یه غمی که قشنگیش به تموم عالم می ارزه یه ظاهر آروم و موجه و موقر با یه عالمه کله شقی یه دل صاف که آب نمیبینه وگرنه شناگر ماهریه یه خراب رفیق که...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 مردادماه سال 1383 17:28
یاحق خوشا به حال لک لکا که خوابشون واو نداره خوشا به حال لک لکا که عشقشون قاف نداره خوشا به حال لک لکا که مرگشون گاف نداره خوشا به حال لک لکا که لک لک اند... حسین پناهی دژکوب بوی پیراهن یوسف را به گوش جان نیوش میکنم. اگر اشتباه نکنم دست شما درد نکند آقای انتظامی چشمانم آرزوی دوباره دیدن را به گور خواهد برد میدانم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 تیرماه سال 1383 15:32
یاحق امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء الهی،معبودمن! چگونه شکر نعمت به جای آورم که زبانم قاصر است و بیانم وسعت کرم تورا گنجایش ندارد پس لال می شوم و تنها احساس درونی خود آنچه که در اعماق وجودم متبلور شده خالصانه نثارت می کنم هر گز دوست ندارم نمی خواهم که آنچه در این چند روز بر من گذشت از یاد ببرم کمتر در زندگی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 تیرماه سال 1383 20:46
یاحق چقدر خوش میگذره تو هم با من نبودی مثل من با من و حتی مثل تن با من جای دوستان واقعا خالیه ای خدا شکرت خوشکی همیشه همینجوری بود مثل الان تو هم با من نبودی تو هم با من نبودی تو هم از ما نبودی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 تیرماه سال 1383 21:32
یاحق وقتی این مزخرفات رو مینوشتم حواسم نبود خودمم قبول دارم که چرت و پرت نوشتم اصلا منو چه به این حرفا من باید برم بمیرم! این دنیا به درد من نمیخوره ... اما من! خودمو میگما شنیدین میگن توقع بی جا مانع کسب است! حالا شده حکایت ما حضرت حافظ زیبا گفته تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن که دوست خود روش بنده پروری داند آره...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 تیرماه سال 1383 16:07
یاحق انگلیسی برای دانشجویان رشته فنی مهندسی این آخرین امتحانه و چقدر زود دلم تنگ میشه برای تک تک ثانیه های عمر رفته خنده داره! امروز از اون روزایی که نداشته هام تو زندگی یکی یکی مرور میشن و خدا نصیب گرگ بیابون نکنه هجوم پررنگ نداشته ها امون نمیده حتی فکر کنم چه چیزایی تو زندگی داشتم و دارم که می تونه جای خالی که نه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 خردادماه سال 1383 12:31
یاحق ایهاالاساتید ادرکنی ادرکنی! میخواستم تا بعد ازامتحانات ننویسم،اما مگه شد!؟ نه دیگه نمیشه... نمیشه ننوشت! مخصوصا اگه تصمیم داشته باشی همه چیزو بریزی تو دلت که مبادا ندونم کاریها و دست گل به آب دادنها یکی دیگه رو هم ناراحت کنه. فکر کنم الان وقتشه منم نذر کنم "نذر میکنم،اونم فقط پول که بدم به یه فقیری!" تا یادمم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 خردادماه سال 1383 11:07
یاحق به بهانه یک زلزله کسی مدام در گوشم می گوید چه نشسته ای ای پسر! که اگر نبود بهانه عزای حسین حکما این همه غفلت تا کنون بر بادمان داده بود...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 خردادماه سال 1383 17:39
یاحق شب تاریک بیم موج گردابی چنین حایل واگر نبود لطف دوست... به این زودی چهار ماه گذشت هنوزم باورم نمیشه مثل یک رویا بود وخوشکی که همه ما تو این رویا غرق بشیم فردا یه آدینه دیگه،یه میلاد دیگه و کربلایی هایی که قراره برای چهارمین بار دور هم جمع بشیم خدا رو شکر میدونستم اونی که دست ماهارو تو دست هم گذاشت اجازه نمیده...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1383 11:56
یاحق شاید باورتون نشه هنوز هدیه پارسسالشو باز نکردم! خودمم نمیدونم چرا... فقط خوشکی بچه بودم آخه بچه ها همه چی رو بلدن یعنی یادشون نرفته اما من فقط یه چیزی یادمه خوشکی... که اون میگفتو هنوزم صداش تو گوشمه ماه رمضون پارسال بود... تو که نیستی! پس چرا این آدینه دوباره میخوام متولد بشم یعنی بیست سال کم بود واسه اینکه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 اردیبهشتماه سال 1383 19:50
یاحق کفشهایم کو؟ چه کسی بود صدا زد هیچکی! از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون کفشهای منم بالاخره بردن نمیدونم این چه جهالتی بود که از من سرزد یا اصلا جهالتی بود که از من سرزد. اون روزایی رو به یاد میارم که هنوز کفشامو نبرده بودن دوستانی رو که هی میگفتن عزیز دل برادر کفشهایت را بیاور داخل و من که چنان جوابی میدادم که کف...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1383 10:28
یاحق طلوع محمد زمین و آسمان مکه آن شب نورباران بود و موج عطر گل درپرنیان باد می پیچید امید زندگی در جان موجودات می جوشید هوا آغشته با عطر شفا بخش بهاران بود ... درآن حال آمنه در عالم سرگشتگی می دید به بام خانه اش بس آبشار نور می بارید وهردم یک ستاره در سرایش میچکد رنگین و نورانی وزین قدرت نمایی ها نصیب او شگفتی بود و...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1383 10:06
یاحق به بهانه یک گفتگو دوستی گفت شما جای آنکه دانسته هایتان را در سطح گسترش دهید سعی درعمق بخشیدن به آنهاداشته باشید واین نتیجه پنج دقیقه گفتگو و حدود دو ماه وشاید کمی بیشتر تبادل افکار در همین وبلاگ های کذایی بود. ندانستم و هنوز هم نمیدانم و شاید به خاطر نمیاورم که چه گذشت در آن گفتگوی کوتاه که به ناگه وبا این سرعت...