-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 شهریورماه سال 1384 14:31
بین این کلمات، فکرهایی که واسطه می شوند دنبال چیزی، کسی گشتن جز به بیراهه رفتن نیست سرگردانی ام این اجازه را به من می دهد تا بلند بلند بگویم که من به ازای تمام فکرهای عالم گزینه ی آخرم.... همیشه ی خدا یک جای کار می لنگد مات و مبهوت دارم خط کنار جاده را دنبال می کنم چند دقیقه پیش قلبم داشت ازجا کنده میشد حالا گهگاه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 شهریورماه سال 1384 10:31
دو و نیم بعد از نیمه شب بود که با صدای این گوشکوب بیدار شدم یادم رفته بود خاموشش کنم پدرمو در اوردی لعنتی دیشب معرکه ای برپا بود عوضی می گفت شب اول شعبانه صداش می لرزید خب سنش قد نمیده بتونه شعبون و رجبو از هم تمیز بده بهش گفتم برو بگی بخواب بهش گفتم شب به خیر کوچولوی زشت گوشی رو که قطع کردم تا صبح دیگه خوابم نبرد بهش...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 شهریورماه سال 1384 14:13
مردن هم کافی نیست برای من که زنده به گور شده ام.دلم خواست از بی بی معصوم از سید محمد و اینکه چی شد از یزد آمدند مشهد بپرسم.وقتی می رفتیم ماه وسط آسمان بود نگاهش که می کردم آرام میشدم موقع برگشتن ماه نبود دلتنگ که می شوم یاد تو می افتم سرگردانی ام را میفهمم رفت و برگشت های مدامم را اینکه باید وصل بود سجاده ای را که...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 مردادماه سال 1384 08:38
ترسو شده ام.برای دو خط نوشتن دست و پایم می لرزد.قیامتی برپا می شود... زندگی تکرار تکرار تکرار زندگی زندگی . چقدرهم دوست داشتنی . تکرارهای دوست داشتنی .دوست داشتنی . دوست داشتنی... .وجودهای غیر قابل انکار. انکار انکار . ماهیت های دستخوش تغییر. تغییر تغییر.در همین تکرارها من، بزرگ می شود. خیلی ها رنگ می بازند. دنیا سیاه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 مردادماه سال 1384 20:45
اینکه می پرسی چرا خدا به دادمان نمی رسد اگر ز خاطر خدا نرفته ایم ؟ ... خدای من یا خدای تو یا خدای ما ؟... خدای ما زمین کوه دشت آسمان باران ... خدایی که باید بپرستیم همین خداست.خدایی در همین نزدیکی.چه من بخواهم چه نخواهم.دقیقن هم خواستن است.بی هیچ واسطه... خدای من هم پیشکش خودم. مگر چه کرده ام برای خود ؟ 21/مرداد/84 تو...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 مردادماه سال 1384 20:18
!Bes till, O wand'rer ?Dost thou not hear the sad song of night How the wind does beckon thee to the rest of a while ?and to lend him thine ear ?What woeful tale does it tell tonight ?What tragedy of old The Sad Song Of The Wind/Empyrium
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 مردادماه سال 1384 12:15
. . .
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 مردادماه سال 1384 00:08
خوشمچین.خوشمه صفا. پرسه های بی هدف در شهرهای خاطرات دوران کودکی م. .. .. . . . .. ... . . . ... .. ....... .. . .. کمی خطرناک به نظر می رسم.اما فقط کمی. تو با خدای خود انداز کا ر و دل خوش دار. . .
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 مردادماه سال 1384 12:18
خدا بود و دیگر هیچ انسانها فوج فوج به سخره گرفته می شدند وقتی دلشان برای خودشان تنگ میشد خودکشی می کردند صبح ها با صدای خروس همسایه بال در می اوردند گنجشکها که آواز جیک جیک می خواندند روی یک پا برای هم می رقصیدند هر کسی که سرناسازگاری می گذاشت سر بلند میشد حالا خورشید وسط اسمان بود و همه ی بقالی ها و چقالی ها از روی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 مردادماه سال 1384 00:15
برایت از حبله رود گل خاردار خشک آورده بودم شکل خشخاش.همراه ِ برداشت دوم پست می کردم اما آدرس نداشتم گفتم زنگ می زنم همدیگر رامی بینیم یادم رفته بود شماره ت را یادداشت کنم کم حافظه شدم یادم رفت پرسیدم؟ سلام خوبی؟ امشب چند شنبه بود؟ بی خیال من نمیشی رفیق؟ یک شب دیگر هم بمان سیلویا . . .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 مردادماه سال 1384 00:15
من اهل کجام؟ خونه م کجاست؟ دلم واسه کی تنگ میشه؟ واسه کی درددل می کنم؟ اینجا کجاست؟ من کی م؟ اینا کی اند؟ چرا دیگه بارون نمیاد؟ پس کی صبح میشه؟ تو کی میای؟ علی کی خوب میشه؟ تو رو کجا می برند؟ سرم چرا گیج میره؟ کجاست سمت حیات؟ من از کدام طرف. . . خدایا.من.دیگه.خسته.شدم. یازده هزار و چهارصد و چهل و یک.یازده هزار و...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 تیرماه سال 1384 14:11
دلم گرفت حضرت آقا واقعیت و مجاز اینجا بیداد میکنند قرابتی نیست کَت بسته تحویلمان میدهند خواهی نخواهی
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 تیرماه سال 1384 22:25
همای اوج سعادت به دام ما افتد اگر ترا گذری بر مقام ما افتد حباب وار براندازم از نشاط کلاه اگر زروی تو عکسی به جام ما افتد شبی که ماه مراد از افق شود طالع بود که پرتو نوری به بام ما افتد ملوک را چو ره خاکبوس این در نیست کی التفات مجال سلام ما افتد چو جان فدای لبش شد خیال میبستم که قطره ای ز زلالش به کام ما افتد خیال...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 تیرماه سال 1384 08:30
شروع می کنم نقطه سر خط سوال اول از کجا قالبهای بی چهارچوب نو به نو شدن اضطرار بین ماندن و رفتن اعتماد به نفس سطح توقع یقین ایمان قطعیت تاریخ سوال دوم ببینم پسر تو اصلن میدونی دنبال چی میگردی، پاپی ِ چی شدی تبیین هدف زیر سوال بردن تمام بود و نبودها تن دادن به محدودیت قائل به مراتب بودن به راه بادیه رفتن نشستن باطل علی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 تیرماه سال 1384 03:05
صلاح کار کجا و من خراب کجا ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 تیرماه سال 1384 21:21
یاحق ریزتر که بودم با دو تومان چرخ و فلک سوار می شدم جلوی در دکان حسین بقال آهای عمو چرخ و فلکی وضوح ِ فراترازحدودمان از صحنه ی روزگار محوشد.آهای زندگی آی آدمها که در ساحل نشسته شاد وخندانید کاش این مردم دانه های دلشان پیدا بود.من از جایی میان مرگ و زندگی با شما صحبت می کنم یکسال هم کم بود برای بزرگ شدن خواب نیلوفرکه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 تیرماه سال 1384 14:22
یاحق ناله به دل شد گره،راه نیستان کجاست سینه به من شد قفس،طرف بیابان کجاست خوب وبد زندگی بر سر هم ریختند تا کند از هم جدا،بازوی دهقان کجاست در تف این بادیه سوخت سراپا تنم مزرعم آتش گرفت نم نم باران کجاست اشک در آبم نشاند آه به بادم سپرد ابر به بندم فکند رخنه ی زندان کجاست در دستگاه همایون
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 9 تیرماه سال 1384 15:01
یاحق مرور گذشته ها حالمو به هم میزنه همونطور که آینده نگریهای مضحکم. عرق سرد رو تموم بدنم میشینه دمای بدنم تا منفی دویست و هفتاد درجه میاد پایین و اونجاست که یهو منفجر میشم گر میگرم و میسوزم همین تموم زندگی من خلاصه شده در همین فعل و انفعالات شیمیایی گاهی غمگینم و گاهی بیتابی می کنم و می دونم که این هیچ خوب نیست مامان...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 تیرماه سال 1384 18:59
یاحق برای گفتن من شعر هم به گل مانده نمانده عمری و صدها سخن به دل مانده صدا که مرهم فریاد بود زخم مرا به پیش درد عظیم دلم خجل مانده . . . از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست سرگرم به خود زخم زدن در هم عمرم هر لحظه جز این دست مرا مشغله ای نیست دیریست که از خانه خرابان جهانم بر سقف فرو...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 تیرماه سال 1384 17:23
خیلی چیزها را در جواب خیلی افراد که نه، در اصل برای دل خودم باید بنویسم اما بیچاره من که تمام بدنم درد می کند لطفن زحمت بکشید و خودتان جوابهای خودتان را پیدا کنید من به شما اعتماد می کنم پس شما هم به من اعتماد کنیدو تمام پیش فرض قضاوتهایتان را آنچه برای خود می پسندید برای دیگران هم بپسندید.اعتماد ما نیازمند اعتماد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 خردادماه سال 1384 19:53
از تو بیش از همه دنیا از خودم بیش از تو خستم شاید من هم باید به خودم یاد می دادم که به همدردی گاهگاهی زیرپوست یک علاقه ی مجهول که تنها ناشی ازیکسری احساسات مشترک مزخرف بود قناعت کنم . . .نمی دونم . . .
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 خردادماه سال 1384 20:55
آقا سید محمد .. یه استخاره میکنی !؟ .............. ... ..... خوب به عهد و پیمان عمل شود یاعلی. تو صحن گوهرشاد دعا گو هستم همه چیز تار میشه و من تو اون شلوغی فقط براش مینویسم که دلتنگم.همین. تاسر زلف تو در دست نسیم افتادست دل سودا زده از غصه دونیم افتادست حافظ گمشده را با غمت ای یار عزیز اتحادیست که درعهد قدیـــم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 خردادماه سال 1384 07:23
شهر ما کمی پایین تر از شهر شما بود.شمال جنوب شرق یا غرب چه فرقی می کند به فاصله ی هفتاد و هفت کیلومتری نزدیکترین آبادی درست مثل اولین روزی که یادم نیست تیر بود یا خرداد مهدی امروز می گفت من به تمام کسانی که دوستشان دارم می گویم آشغال یادم آمد که تصمیم گرفتم همه ی کسانی را که دوست داشتم با دست خودم خفه کنم و بعد تا آخر...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1384 13:17
مسافر دم غروب، میان حضور خسته ی اشیا نگاه منتظری حجم وقت را میدید. و روی میز،هیاهوی چند میوه ی نوبر به سمت مبهم ادارک مرگ جاری بود. و بوی باغچه را، باد، روی فرش فراغت نثار حاشیه ی صاف زندگی میکرد. و مثل بادبزن ، ذهن، سطح روشن گل را گرفته بود به دست و باد میزد خود را. مسافر از اتوبوس پیاده شد: «چه آسمان تمیزی!» و...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 31 فروردینماه سال 1384 23:01
گر زحال دل خبر داری بگو ور نشانی مختصر داری بگو مرگ را دانم ولی تا کوی دوست راه اگر نزدیکتر داری بگو
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 31 فروردینماه سال 1384 16:01
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 فروردینماه سال 1384 23:11
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 فروردینماه سال 1384 23:44
۱۳۸۴/۱/۶ ۱:۰۰ بامداد دلم خیلی پره. پر از چی نمیدونم. هه.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 فروردینماه سال 1384 19:39
واما عشق. جایی که حصارـ بی نهایت شکست. ترس، رنگ رو باخت. وآزادی نصیب ما شد. من از دروغ متنفرم. دیوانگان دروغ نمی گویند. دیوانگان دروغ نمی گویند چون نمی ترسند. آدم یا آدم است یا عاشق. وجود لایزال حضرت عشق که دستمالی من و تو نمی شود. آن مرد آمد. آن مرد با اسب آمد. آن مرد با اسب در باران آمد. باران بارید.عباس نوشت.عباس...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 فروردینماه سال 1384 16:59
لاله دیدم روی زیبای توام آمد به یاد شعله دیدم سرکشی های توام آمد به یاد سوسن و گل،آسمانی مجلسی آراستند روی و موی مجلس آرای توام آمد به یاد بود لرزان شعله ی شمعی در آغوش نسیم لرزش زلف سمن سای توام آمد به یاد در چمن پروانه ای آمد،ولی ننشسته رفت با حریفان قهر بیجای توام آمد به یاد از بر صید افکنی،آهوی سرمستی رمید اجتناب...